Figure out  To solve, to find a solution; to understand  (جداشدنی) حل کردن، فهمیدن، سر در آوردن، جواب پیدا کردن  I was never able to figure it out هرگز نتوانستم از آن سر در بیاورم.  ?How long did it take you to figure out the answer to the math problem چقدر طول کشید تا جواب […]

Figure out

 To solve, to find a solution; to understand
 (جداشدنی) حل کردن، فهمیدن، سر در آوردن، جواب پیدا کردن

 I was never able to figure it out
هرگز نتوانستم از آن سر در بیاورم.

 ?How long did it take you to figure out the answer to the math problem
چقدر طول کشید تا جواب مسئله ریاضی را پیدا کنی؟


Hell /hel

 Get the hell out of here

 برو گم شو، گورت رو گم کن؛ گور (خود را) گم کردن، رفتن گم شدن

 They must pack up and get the hell out of here
باید اسباب‌هایشان را جمع کنند و بروند گم شوند.

 زدن به چاک، در رفتن

 Let’s get the ball out of here, before any shooting starts.
بهتر است قبل از اینکه تیراندازی شروع شود بزنیم به چاک