Look on= To watch as a spectator= to observe  ناظر بودن، تماشاگر بودن، نظاره‌گر بودن  I stayed with my son at his first soccer practice and looked on as the coach worked with the boys  در اولین تمرین فوتبال پسرم من هم موندم و تمرینات مربی را با بچه‌ها تماشا کردم.  Hundreds of people […]

 

 Look on= To watch as a spectator= to observe

 ناظر بودن، تماشاگر بودن، نظاره‌گر بودن

 I stayed with my son at his first soccer practice and looked on as the coach worked with the boys

 در اولین تمرین فوتبال پسرم من هم موندم و تمرینات مربی را با بچه‌ها تماشا کردم.

 Hundreds of people were looking on as the police and firefighters rescued the passengers in the wrecked train

 وقتی پلیس و آتش‌نشانان مسافران قطار سانحه دیده را نجات می‌دادند، صدها نفر نظاره‌گر بودند