تهیه و تنظیم:زهرا کلاته عربی/ ۱-A penny for your thoughts ۱-در سرت (ذهنت) چه می گذرد: این اصطلاح زمانی کابرد دارد که فردی بسیار ساکت است و می خواهید بدانید در ذهنش چه می گذرد. مثال: آن ها چند دقیقه ساکت نشسته بودند، در نهایت نگاهی به او کرد و گفت: “والتر در سرت چه […]

تهیه و تنظیم:زهرا کلاته عربی/


۱-A penny for your thoughts

۱-در سرت (ذهنت) چه می گذرد: این اصطلاح زمانی کابرد دارد که فردی بسیار ساکت است و می خواهید بدانید در ذهنش چه می گذرد. مثال:

For several minutes they sat silently, then finally she looked at him and said, “A penny for your thoughts, Walter.”

آن ها چند دقیقه ساکت نشسته بودند، در نهایت نگاهی به او کرد و گفت: “والتر در سرت چه می گذرد.”


۲-Against the clock

۲-خیلی سریع/ با شتاب: کاری را در سریع ترین زمان ممکن انجام بدهید و سعی کنید آن را قبل از زمان معینی به پایان برسانید.

۳-Lend an ear

۳-با دقت گوش کردن: با دقت و مشتاقانه به حرف کسی گوش کردن.

۴-on cloud nine

۴-خیلی خوشحال/ خوشحال از ته دل

۵-bushed

۵-خسته.

۶-hard feelings

۵-احساس دلخوری و ناراحتی

۷-hit the hay

۷-خوابیدن

۸-be sick to death of something/ doing something

۸-متنفر بودن از چیزی یا انجام کاری . وقتی کسی از طولانی شدن یک کار یا اتفاق ناخوشایند، عصبانی و کلافه می شود، از این عبارت استفاده می کند.

۹-(come) rain or shine

۹-حتی اگر از آسمان سنگ هم ببارد/ هر اتفاقی که بیفتد

۱۰-be all ears

۱۰-سراپا گوش: مشتاق و آماده گوش دادن

۱۱-in the nick of time

۱۱-سر بزنگاه/ درست به موقع: خیلی زود.

۱۲-fresh/clean out of something

۱۲-تمام کردن چیزی: فروختن یا استفاده کردن ته مانده یک چیز

۱۳-have/get mixed feelings about something

۱۳-احساسات ضد و نقیض داشتن: مردد بودن نسبت به چیزی


۱۴-Give it one’s best shot

۱۴-از خود مایه گذاشتن/ نهایت تلاش خود را کردن: بهترین کاری که یک نفر می تواند انجام بدهد

۱۵-In deep water

۱۵-در تنگنا/ گرفتار: در سختی بودن یا یا قرار گرفتن در موقعیت خطرناک

He has not submitted his dissertation so he’s in deep water.   او پایان نامه اش را ارائه نداده است در نتیجه در شرایط بدی قرار دارد

۱۶-next to nothing

۱۶-تقریبا صفر: مفت بودن، خیلی خیلی کم

I went to the new discount store and bought these new shoes for only five dollars. That’s next to nothing!   من به یک فروشگاه تخفیفی جدید رفتم و این کفش های جدید را فقط با پنج دلار خریدم. مفت است

۱۷-To be up in arms about something

۱۷-معترض و عصبانی بودن در مورد چیزی

She has been up in arms about the rent increase.   او در مورد افزایش اجاره بها معترض و عصبانی است

۱۸-Put yourself in somebody’s shoes

۱۸-خود را جای کسی گذاشتن: برای درک شرایط یا احساسات یک نفر، تصور کنید جای او هستید.

If you put yourself in my shoes, you would understand why I made that decision   اگر خودتان را جای من بگذارید، می فهمید که چرا من آن تصمیم را گرفتم

۱۹-At all costs

۱۹-به هر قیمتی/ تحت هر شرایطی: هر کاری بکنید که به موفقیت برسید.

My dream is to become a successful businessman and I will work hard for it at all costs   رویای من اینست که یک تاجر موفق شوم و من تحت هر شرایطی برای رسیدن به آن تلاش می کنم

۲۱-On the ball

۲۰-بادقت/ حواس جمع: آماده و سریع

Our staff is really on the ball to get projects done on time.   کارمندان ما واقعا حواسشان هست تا پروژه ها را سر موقع تحویل دهند
  1. Explore all avenues

۲۱-تمام جوانب یا راه ها را در نظر گرفتن: برای پیدا کردن راه حل یک مشکل یا رسیدن به نتیجه دلخواه، هر راهی را مورد بررسی قرار بدهیم.

We need to explore all avenues before doing something that is not very safe to a great number of people in order to minimize unfavourable consequences   ما باید قبل از انجام هر کاری که ممکن است جان افراد زیادی را به خطر بیندازد، تمام راه ها را بررسی کنیم تا پیامدهای نامطلوب به حداقل برسد

۲۲-Throw in the towel

۲۲-کم آوردن/ تسلیم شدن

I’ve spent too much time on this project to throw in the towel now.   من زمان زیادی را صرف این پروژه کرده ام اما رهایش کردم

۲۳-Down to earth

۲۳-واقع بین: اهل عمل و واقع گر

It’s time we were brought down to earth to figure out a difficult situation, and offer a good solution.   وقت آن است که واقع بین باشیم تا بتوانیم شرایط را بسنجیم و یک راه حل خوب ارائه کنیم

۲۴-Full of beans

۲۴-سرحال و پر انرژی

I really enjoy being with my best friend because he is always full of beans.   من واقعا از بودن در کنار بهترین دوستم لذت می برم زیرا او همیشه پرانرژی است

۲۵-Get a head start

۲۵-اول شروع کردن/ قبل از همه شروع کردن

This year we’ll get a head start on the competition by running more advertisements.   امسال ما با تبلیغ بیشتر ، قبل از هم رقابت را آغاز می کنیم

۲۶-A drop in the ocean

۲۶-به مقدار خیلی کم: بخش بسیار کوچکی از یک چیز

Donating only ten rupees might seem like a drop in the ocean, but even a small amount of charity goes a long way.   کمک در حد ده روپیه ممکن است خیلی کم به نظر برسد، اما حتی همین مقدار کم هم تاثیر زیادی دارد

۲۷-It’s a small world

۲۷-دنیای کوچکی است: ملاقات اتفاقی و دور از انتظار کسی که می شناسید.

We bumped into each other at the airport, what a small world isn’t it?   ما به صورت اتفاقی در فرودگاه یکدیگر را دیدیم، چه دنیای کوچکی است، نه

۲۸-Blessing in disguise

۲۸-توفیق اجباری: یعنی اتفاق بدی برای تان می افتد اما بعدا متوجه می شوید که به نفع تان بوده است.

Getting rejected was a blessing in disguise as it taught me the role of failure in being successful.   رد شدن یک توفیق اجباری بود زیرا به من فهماند شکست در موفقیت نقش دارد

۲۹-A hot potato

۲۹-یک درد سر بزرگ: موضوعی بحث برانگیز

Her broken marriage has become a hot potato at every family occasion.   به هم خوردن ازدواج او در هر دورهمی خانوادگی به یک موضوع بحث بر انگیز تبدیل شده است

۳۰-Sit on a fence

۳۰-سکوت اختیار کردن: مطمئن نبودن در مورد چیزی

I’m sitting on a fence thinking about whether I should apply for this course or not.   من مرددم که آیا باید برای این دوره اقدام کنم یا خیر

۳۱-To pick holes in something

۳۱-ایراد گرفتن: نقطه ضعف پیدا کردن

As soon as I completed my project, she started to pick holes in it.   به محض اینکه پروژه ام را به پایان رساندم، او شروع به ایراد گرفتن کرد

۳۲-Ducks and drakes

۳۲-اسراف کردن/ بریز و بپاش کردن

They spent ducks and drakes at their wedding in Los Angeles.   آن ها در مراسم عروسی شان در لس آنجلس، خیلی بریز و بپاش کردند

۳۳-Read between the lines

۳۳-نکته و منظور را گرفتن: درک معنای عمقی

One should read between the lines to understand the true essence of this poem.   انسان باید نکته اصلی را درک کند تا منظور اصلی این شعر را بفهمد

۳۴-To be in the same boat

۳۴-در یک کشتی بودن : شرایط مشابه داشتن

Radha and Surbhi are sailing in the same boat as they both have their acceptance letter pending from a university abroad.   رادا و سربی وضعیت مشابهی دارند زیرا نامه پذیرش هر دو در دانشگاه خارج از کشور، در حالت تعلیق است

۳۵-To Split hair

۳۵-مو را از ماست کشیدن/ مته به خشخاش گذاشتن: بی جهت بحث کردن

My father was splitting hair unnecessarily at the bank.   پدرم در بانک داشت بی جهت بحث می کرد

۳۶-To get down

۳۶-شروع کردن


۳۷-A wild goose chase

۳۷-آب در هاون کوبیدن : تلاش بی فایده


۳۸-A bad egg

۳۸-بد ذات: بی ارزش یا به درد نخور


۳۹-A sleeping partner

۳۹-شریک سرمایه گذار/ غیر فعال: شریکی که هیچ کاری انجام نمی دهد .

۴۰-To give someone a piece of your mind

۴۰-به حساب کسی رسیدن/ اعتراض خود را به کسی نشان دادن : کسی را به خاطر رفتارش محکوم کردن


۴۱-Between devil and deep sea

۴۱-بین بد و بدتر: گیر کردن بین دو چیز که هر دو به یک اندازه خطرناکند


۴۲-To fight tooth and nail

۴۲-با چنگ و دندان جنگیدن: بااراده و مصمم تلاش کردن، انجام دادن یک کار با تمام توان


۴۳-Swan song

۴۳- اثر خداحافظی : آخرین کاری که توسط یک هنرمند ساخته می شود.


۴۴-To strain every nerve

۴۴-تمام توان خود را به کار گرفتن/ تمام تلاش خود را کردن


۴۵-To turn up one’s nose

۴۵-دماغ را سر بالا گرفتن : رد کردن یک چیز؛ مخصوصا وقتی فکر می کنید به قدر کافی خوب نیست.


۴۶-Down in the dumps

۴۶-گرفته/ بی حوصله : افسرده و ناراحت


۴۷-Dutch courage

۴۷-شجاعت و جرات ناشی از مستی

۴۸-To make one’s mouth water

۴۸-آب دهان راه افتادن: میل شدید برای چیزی
۴۹-At Mayor’s nest

۴۹-چیز قلابی/ خوش ظاهر و بد باطن: چیزی که ظاهر گول زننده ای دارد


۵۰-To beat around the bush

۵۰-طفره رفتن/ صغری کبری چیدن: به اصل مطلب نپرداختن


۵۱-Back to the drawing board

۵۱-از اول شروع کردن : فکر کردن به روشهای جدید جهت انجام دوباره کاری که قبلا ایده یا طرحش با شکست مواجه شده است.


۵۲-A close fisted person

۵۲-ناخن خشک: کسی که تمایلی به بیشتر خرج کردن ندارد و خسیس است.


۵۳-To put shoulder to the wheel

۵۳-روی پای خود ایستادن: شروع یک کار بدون اینکه از دیگران توقع کمک داشته باشید


۵۴-To bring the house down

۵۴- حسابی همه را خنداندن


۵۵-To bring to book

۵۵-پای حساب کشیدن: تنبیه کردن