bet (past: bet, betted ; past participle: bet, betted) شرط (بندی)، موضوع شرط بندی، شرط بستن، نذر condition شرط، وضعیت، شایسته کردن، حالت، چگونگی، مقید کردن، شرط نمودن condition punt زدن توپ، توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن requirement نیاز، لازم، مقرره، دربایست، نیازمندی، تقاضا، احتیاج، الزام، ایجاب، التزام reservation ذخیره، رزرو […]

bet
(past: bet, betted ; past participle: bet, betted) شرط (بندی)، موضوع شرط بندی، شرط بستن،
نذر

condition
شرط، وضعیت، شایسته کردن، حالت، چگونگی، مقید کردن، شرط نمودن condition

punt
زدن توپ، توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن

requirement
نیاز، لازم، مقرره، دربایست، نیازمندی، تقاضا، احتیاج، الزام، ایجاب، التزام

reservation
ذخیره، رزرو کردن صندلی یا اتاق در مهمانخانه و غیره، کتمان، تقیه، شرط، قید، استثناء، احتیاط، قطعه زمین اختصاصی (برای سرخ پوستان یا مدرسه و غیره)

stipulation
قید، قرار، تصریح، شرط ضمن عقد، ماده، قرار داد

wager
شرط بندی کننده