ستاره کوشا/ Blissfully happy.She seems blissfully happy او خیلی خوشحال به نظر می رسد. To be thrilled برای بیان هیجان و حس رضایت بی اندازه از یک اتفاق خوشایند، می توان از این صفت استفاده کرد. .I’m absolutely thrilled that you are coming کاملاً هیجان زده ام از اینکه می آیی. نکته: دقت داشته باشید […]

ستاره کوشا/

Blissfully happy
.She seems blissfully happy او خیلی خوشحال به نظر می رسد.

To be thrilled

برای بیان هیجان و حس رضایت بی اندازه از یک اتفاق خوشایند، می توان از این صفت استفاده کرد.

.I’m absolutely thrilled that you are coming کاملاً هیجان زده ام از اینکه می آیی.

نکته: دقت داشته باشید برای صفاتی که خود، شدت دارند نباید از very قبل از آنها استفاده کرد. به جای آن می توان از absolutely یا totally استفاده کرد.

To be delighted

از این صفت نیز برای ابراز شادی و خوشحالیِ زیاد استفاده می شود و تقریباً می توان آن را هم معنی با thrilled دانست.

.Akbar will be delighted to see you اکبر از دیدنت خیلی خوشحال خواهد شد.

To be giddy

این صفت در حالت کلی، زمانی استفاده می شود که از شدت شادی و هیجان زیاد، دچار سرگیجه شوید. کالوکیشن giddy with excitement هم بسیار رایج است.

.He felt giddy with excitement او از هیجان احساس سرگیجه گرفت.


Sadness

هر کسی ممکن است در زندگی، این بخش از احساسات درونی را تجربه کند. این حس، گاهی به یک دلیل مشخص و اتفاقی ناخوشایند وابسته است مثل از دست دادن کسی یا چیزی، رد شدن و عدم پذیرش، شکست ها و تغییرات منفی و… . اما گاهی ممکن است دلیل مشخصی برای احساس غمی که در وجودتان است نداشته باشید. با این وجود باید بدانید برای هر شرایطی، باید از چه صفتی استفاده کنید.

To feel blue

برای ابراز احساساتی که به یکباره امید را از دلتان بیرون می کنند و نوعی دل گرفتگی در وجودتان پدیدار می شود از این عبارت استفاده کنید.

.I’m felling kind of blue یجورایی دلم گرفته است.

To feel/be down

همان معنی عبارت بالا را دارد ولی شدتش نسبت به آن، کمی بیشتر است.

.I’ve been a bit down this week این هفته کمی غمگین بوده ام.
حال ممکن است در مورد موضوعی ناراحت و غمگین باشید و همزمان کسی با اشتیاق، نظر شما را در مورد فیلم جذابی که در حال پخش است می پرسد و شما می گویید:

.I`m not really feeling it

این عبارت به این معناست که آنقدر فکرتان درگیر است و ناراحتید که حس علاقه ای نسبت به آن و یا نظر دادن در مورد آن، در خود پیدا نمی کنید.

To have a heavy heart

برای بیان احساس غم بی اندازه به کار می رود مثل زمانی که خبر بدی می شنوید و یا در محل کارتان مورد ناراحت کننده ای اتفاق می افتد

.He left the office with a heavy heart با یه قلب غمگین/با غم فراوان اداره رو ترک کرد.


عبارت زیر به معنای “اندوهگین شدن” و همچنین “مأیوس شدن” می باشد

One’s heart sinks
.My heart sank when I saw my test grad وقتی نمره‌ی امتحانم را دیدم خیلی ناراحت و مأیوس شدم.


Fear

ترس یک احساس نرمال و طبیعی در وجود ما به شمار می آید که می تواند از بروز خیلی از اتفاقات جلوگیری کرده و ما را از خطرات مصون نگه دارد. این احساس زمانی به وجود می آید که تهدیدی از بیرون، فرد را دنبال کند که با توجه به میزان خطر و تهدید، شدت این احساس نیز متغیر می باشد. البته این شدت ترس، همیشه وابسته به اندازه ی خطر نیست. به عنوان مثال، گاهی موردی پیش می آید که شاید در حالت عادی، ترس چندانی به دنبال نداشته باشد اما فردی که همیشه دچار اضطراب و بدبینی است ممکن است در همان شرایط معمولی نیز، احساس ترس زیادی به سراغش بیاید.

در زبان انگلیسی، ساده ترین و رایج ترین صفات برای نشان دادن احساس ترس، به صورت زیر می باشند:

To be scared of something/somebody

To be afraid of something/somebody

اما اگر بخواهید این حس را با شدت و تأکید بیشتری بیان کنید، عبارات زیر کمک زیادی به شما خواهند کرد:

To feel terrified

To feel petrified

یا می توانید بگویید:

.Something is terrifying

.Something is petrifying

زمانی از این صفات استفاده می شود که از شدت ترس زیاد، فرد قادر به حرکت یا فکر کردن در آن لحظه نباشد. مثلاً:

.I’m petrified of spiders من از عنکبوت ها وحشت دارم.

.He was petrified with fear when he saw the gun وقتی اسلحه را دید از ترس به وحشت افتاد.

صفت زیر نیز، یکی دیگر از راههای ابراز ترس و وحشت زیاد است:

Scared stiff

.We were scared stiff از ترس خشکمان زد.

اصطلاح زیر زمانی به کار می رود که چیزی شما را می ترساند یا کسی را با کاری زهره ترک می کنید.

Scare out of one’s wits

.I was scared out of my wits just to think about it حتی فکر کردن درباره ی آن مرا زهره ترک کرد.

البته عبارت زیر نیز به معنی “کسی را ترساندن” است:

To give somebody a fright

و کسی که او را ترسانده ایم، می تواند از جملات زیر برای بیان میزان ترسی که بر او وارد کرده ایم استفاده کند:

.You made me jump

.You scared me to death

اصطلاح زیر نیز در موقعیت های ترسناک و زمان وحشت از چیزی یا کسی به کار می رود که معمولاً با almost و nearly همراه می شود:

To nearly/almost jump out of one’s skin

.I didn’t hear her come in, so I almost jumped out of my skin when she spoke to me – متوجه وارد شدنش نشدم، بنابراین تقریباً قالب تهی کردم وقتی باهام صحبت کرد.

شاید برای شما هم پیش آمده باشد که از شدت وحشت، مو به تنتان سیخ شده باشد و یا بدنتان مور مور شده باشد. به این حالت در زبان انگلیسی، goose bumps گفته می شود.

.It gave me goose bumps just to think about it فقط فکر کردن راجع به آن، مو به تن من سیخ کرد.


Anger

موارد تأثیرگذار زیادی در ایجاد حس عصبانیت دخیل هستند. گاهی برگرفته از بی عدالتی هاست. گاهی به خاطر آگاه شدن از حقیقت است و موارد بسیار دیگر. با اینکه جزئی از احساسات منفی به شمار می رود اما به وجود آمدن این حس نیز گاهی کمک کننده است. البته راههای زیادی هم وجود دارد که می توان با عصبانیت های شدید و غیرطبیعی مقابله کرد.
برای ابراز این احساس نیز، عبارات و اصطلاحات زیادی وجود دارد که در ادامه به تعدادی از آنها اشاره کرده ایم.
در انگلیسی روزمره، از لغت prickly در توصیف کسی که خیلی زود عصبانی می شود و برداشت اشتباه از همه چیز دارد و زود به او برمی خورد استفاده می کنیم.

To feel/become prickly
.As she got older, she became more prickly and forgetful

همچنان که سنش بالاتر می رفت، زودرنج تر و فراموشکارتر می شد.
از prickle نیز می توان در نقش فعل با همین معنا استفاده کرد.

To be furious
یعنی “خیلی عصبانی”.

Residents in the area are furious at the decision ساکنان اون ناحیه از اون تصمیم خیلی عصبانی هستند.
گاهی در محاوره از فعل explode برای ابراز عصبانیت غیرقابل کنترل استفاده می شود.

To explode
.Paul exploded. “what has it got to do with you?” he yelled پائول عصبانی شد. فریاد زد: ” ربطش به تو چیه ؟”

عبارت “از کوره در رفتن” معادلی شبیه به اصطلاح زیر دارد:

To hit the roof/ceiling
.My boss hit the ceiling when I told him I’d lost the documents -وقتی به رئیسم گفتم که مدارک رو گم کرده ام از شدت عصبانیت از کوره در رفت.

.Promise you won’t hit the roof when I tell you the truth -قول بده وقتی حقیقت را بگویم از کوره در نمی روی.
در برخی مواقع، ممکن است کسی شما را آنقدر برنجاند که حستان تبدیل به عصبانیت شود. در چنین شرایطی، عبارات زیر بسیار مورد استفاده قرار می گیرد:

…..To drive someone crazy/ nuts/ up the wall/ bananas/ bonkers/ mad
.It drives me up the wall when people answer their cell phone in the class

اینکه افراد سر کلاس، جواب تلفن خود را می دهند آزارم می دهد.
گاهی ممکن است از انجام دادن یا ندادن کاری پشیمان باشید و همین باعث شود از دست خود عصبانی شوید. در چنین مواقعی، از عبارت زیر استفاده کنید:

Kick (myself)
.I’m kicking myself for not booking the flight yesterday. The price just went up $200

از اینکه دیروز پرواز رو رزرو نکردم از دست خودم عصبانی هستم. قیمت همین چند لحظه‌ی پیش دویست دلار بالا رفت.

Disgust
Disgust

در برخورد با موقعیت های ناخواسته و نامطلوب ممکن است احساس انزجار و نفرت به فرد دست بدهد. مثلاً زمانی که بابت رفتار کسی، از او متنفر می شوید و حتی زمانی که طعم غذایی باب میل شما نباشد.
در چنین موقعیت هایی، گاهی ممکن است فقط با صدا یا کلماتی مثل: Ew! یا Gross! میزان نفرت و یا بی علاقگی خود را نسبت به چیزی نشان دهیم اما صفات زیادی وجود دارند که بیان کننده ی این نوع از احساس هستند.

Repulsive

یعنی مشمئزکننده یا ناخوشایند.

!What a repulsive smell چه بوی ناخوشایندی!
صفات زیر نیز برای چیزی که منزجرکننده، زننده یا مشمئزکننده است به کار می روند:

Repugnant
.We found his suggestion absolutely repugnant به نظر ما پیشنهادش کاملاً زننده بود.

Nauseating
.I hate his nauseating behavior از رفتار منزجرکننده اش متنفرم.
از صفات vile و vulgar نیز برای رفتار و چیزهایی که ناخوشایند و ناپسند هستند استفاده می شود.

.This coffee tastes really vile این قهوه مزه ی خیلی ناخوشایندی دارد.

Vulgar behavior

رفتار ناپسند و پست.

اصطلاح کاربردی زیر نیز به معنای “کسی را منزجر کردن” یا گاهی نیز به معنای “مضطرب کردن” است:

To give someone the creeps