oblige=make someone legally or morally bound to an action or course of action مجبور کردن/ وادار ساختن اخلاقی یا قانونی/موظف بدون طبق قانون Her job obliges her to work overtime and on weekends شغل او او را مجبور می کند که اضافه کاری و در آخر هفته ها کار کند They asked for food and […]

oblige=make someone legally or morally bound to an action or course of action

مجبور کردن/ وادار ساختن اخلاقی یا قانونی/موظف بدون طبق قانون

Her job obliges her to work overtime and on weekends

شغل او او را مجبور می کند که اضافه کاری و در آخر هفته ها کار کند

They asked for food and he obliged with soup and sandwiches

آنها غذا خواستند و او مجبور شد با سوپ و ساندویچ پذیرایی کند

doctors are obliged by law to keep patients alive while there is a chance of recovery

پزشکان طبق قانون موظف/مجبورند هستند تا زمانی که احتمال بهبودی وجود دارد، بیماران را زنده نگه دارند