be in the middle of (doing) something به معنی وسط (انجام) کاری بودن [مشغول انجام کاری بودن] هست .   I can’t talk, I’m in the middle of a workout من نمیتونم حرف بزنم، من وسط تمرین هستم I can’t came, I’m in the middle of a cooking من نمیتونم بیام، من مشغول آشپزی […]

 

be in the middle of (doing) something

به معنی وسط (انجام) کاری بودن [مشغول انجام کاری بودن] هست .

 

I can’t talk, I’m in the middle of a workout

من نمیتونم حرف بزنم، من وسط تمرین هستم

I can’t came, I’m in the middle of a cooking

من نمیتونم بیام، من مشغول آشپزی هستم (وسط آشپزی هستم)

I can’t talk, I’m in the middle of a lesson

من نمیتونم حرف بزنم؛ وسط درس هستم (مشغول درس دادن هستم)

I can’t talk, I’m in the middle of a movie

من نمیتونم حرف بزنم, مشغول فیلم هستم (دارم فیلم میبینم/ مشغول فیلم دیدن هستم)