Basket case خسته و درمانده، کوفته، عاجز و وامانده After working a 12-hour day and then coming home and cooking dinner for her family, Tanya felt like a basket case تانیا وقتی پس از ۱۲ ساعت کار روزانه به خونه برگشت و برای خانواده شام پخت، احساس درماندگی نمود. I was so worried about […]
Basket case
خسته و درمانده، کوفته، عاجز و وامانده
After working a 12-hour day and then coming home and cooking dinner for her family, Tanya felt like a basket case
تانیا وقتی پس از ۱۲ ساعت کار روزانه به خونه برگشت و برای خانواده شام پخت، احساس درماندگی نمود.
I was so worried about losing my job that I was a complete basket case
آنقدر نگران از دست دادن شغلم بودم که به طورکامل درمانده و عاجز بودم
After running the marathon, Brian felt like a basket case
برایان پس از شرکت در مسابقه دوی ماراتون احساس عجز و ناتوانی کرد.
Sunday, 22 December , 2024