افعال عبارتی «Look for» & «Pass out»
Look for=Try to find فعل عبارتی (phrasal verb) Look for به معنای دنبال (چیزی یا کسی) گشتن/پیش بینی کردن، نگران بودن I’ve been LOOKING FOR all their hidden files, but I can’t find them anywhere من در جستجوی همه پرونده های مخفی آنها هستم، اما آنها را در هیچ جایی پیدا نمی کنم. Pass […]
عبارت «To be honest»
عبارت “To be honest” رو چه در ابتدای جمله تون و چه در انتهاش میتونید بکار ببرید.این عبارت می تواند به معنای «راستش را بخواهی/صادقانه» معنی می شود. به این مثالها توجه کنید: To be honest, I think you’re really good at soccer راستشو بخوای فکر کنم تو در فوتبال خیلی ماهر هستی. I […]
واژه «versatile»
versatile=able to do many different things or to adjust to new conditions چندکاره چندمنظوره، چندکاربردی، همه فن حریف، زیرک، متحرک، روان، همه کاره، تطبیق پذیر He was a versatile guitarist, and recorded with many leading rock bands او یک گیتاریست همه فن حریف بود و با بسیاری از گروه های موسیقی پیشرو راک ضبط کرد […]
واژه «bravado»
bravado=a swaggering show of courage شجاعت ظاهری لاف، اعتماد به نفس کاذب It was her first day in the classroom and she was almost shaking with fear, but with false bravado — she took a deep breath and turned to face her students اولین روز او در کلاس بود و تقریباً از ترس میلرزید، […]
واژه خودسِتایی +۲ واژه دیگر
hackles سیخ شدن موهای بدن(از ترس یا خطر) synonyms: dander choler anger irritability the dog continued to growl, its hackles raised سگ به غر زدن ادامه داد، موهای تنش سیخ شد lucent= softly bright or radiant تابناک، روشن و شفاف :synonyms aglow lambent luminous bright the moon was lucent in the background ماه در […]
واژه «Phlegmatic»+ مترادف ها
phlegmatic=showing little emotion بی عرضه، بی تفاوت، شخص خونسرد وبی رگ، شخصیت بلغمی :synonyms for phlegmatic apathetic impassive stoic and stolid He is also phlegmatic on the subject of his dealings with Hollywood او همچنین نسبت به موضوع برخوردش با هالیوود خیلی خونسرد است It’s almost unbelievably fitting that these supremely phlegmatic men live in […]
واژه «Defunct» +مترادف ها
defunct= inactive منسوخ شده/ منقرض شدن/ نخ نما شدن :Synonyms of defunct extinct vanished expired gone departed bygone obsolete done مثال ها: members of a now defunct communist organization اعضای یک سازمان کمونیستی که اکنون منحل شده است. wrote for a magazine that is now defunct نوشتن برای مجله الان دیگه منسوخ شده است She […]
واژه «Careen»
careen =move headlong at high speed این واژه دو معنی دارد یک یبه معنای دیوانه وار رانندگی کردن/ با سرعت راندن/خارج از کنترل دیگری به معنای کشتی را روی ساحل به پهلو خواباندن یا کج کردن چیزی the train careened out of control قطار با سرعت زیادی که داشت از کنترل خارج شد High waves […]
واژه ای برای معانی «واژگونی/ زیر و رو شدن»
capsize=overturn accidentally این واژه به معنی واژگون/سرنگون/غرق شدن وسایل موتوری مثل ماشین و کشتی و غیره است. to capsize (verb) واژگون/ سرنگون/غرق کردن / زیرو رو کردن/نابود شدن نکته: to capsize به عنوان فعل هم می تواند با حرف اضافه و هم بدون حرف اضافه در جمله استفاده شود. مثالها: ?do you know what […]
واژه «Banquet» به چه معناست؟
banquet=a ceremonial dinner party for many people ضیافت های بزرگ مثل عروسی و کنفرانس Banquet hall سالن ضیافت/ تالار ضیافت و مهمانی they held a banquet in his honour به افتخار او ضیافتی برپا کردند a lavish five-course banquet یک ضیافت مجلل پنج نفره the wedding banquet was lovely ضیافت عروسی دوست داشتنی بود […]
Wednesday, 18 December , 2024