مترادف های واژه «Big»
Different ways to say ”BIG” Large Huge Giant Hefty Gigantic Sizeable Colossal Massive Immense Enormous Monstrous Humongous Tremendous Considerable
ضمایر موصولی (Wh ها)
در دستور زبان انگلیسی، ضمیر کلمهای است که بهجای اسم یا گروه اسمی مینشیند و نقشهای مختلفی میگیرد. ضمایر انگلیسی با توجه به موقعیتی که در جمله دارند، به انواع گوناگونی تقسیم میشوند. how کیفیت و چگونگی how high برای ارتفاع how much برای مقدار how tall برای قد شخص of which برای مالکیت شی […]
واژگان مربوط به درآمدها
انواع و اقسام درآمدها و یا مبالغی رو که بسته به سن، حرفه، سرمایه گذاری و یا نوع رابطه می توان بدست آورد، را می توان به طور کلی در چند کلمه زیر خلاصه کرد: Pension: مستمری بازنشستگی Grant:کمک هزینه تحصیلی، بورس Fee: حق الزحمه، حق وکالت، حق طبابت Salary:حقوق بخصوص در بازه های طولانی […]
انواع طعم ها به انگلیسی
Yummy خوشمزه،لذیذ Yucky حال به هم زن، تهوع آور Delicious خوشمزه، لذیذ Spicy تند، پر ادویه Sour ترش، فاسد Salty شور Bitter تلخ Sweet شیرین Bland بی مزه Greasy چرب، روغنی Sweet and sour ترش و شیرین، ملس Tasty خوش طعم، خوشمزه
ادیان مختلف در زبان انگلیسی
Muslim مسلمان Christian مسیحی Jewish یهودی Buddhist بودایی Zoroastrian زرتشتی
واژه «Foe»
Foe : an enemy دشمن، عدو، خصم، معاند friend and foe دوست و دشمن one of his political foes یکی از دشمنان سیاسی او
عبارات و افعال با Stand
Collocations with stand Stand back عقب ایستادن Stand by کناری کسی ماندن Stand down کناره گیری کردن Stand for… مخفف….بودن Stand in جایگزین کسی شدن Stand out متمایز بودن/ نمایان بودن Stand over بالای سر کسی ایستادن Stand up ایستادن/ بلند شدن
کلماتی که با فعل « Break» می آیند
Collocations With Break Break a habit ترک عادت Break a promise شکستن عهد و پیمان Breaking off an engagement برهم زدن نامزدی Break the news to sb خبر داغ “به کسی دادن” Break the silence شکستن سکوت Break sb’s heart شکستن دل
یکی از کاربردهای فعل ترکیبی get around
یکی از کاربردهای فعل ترکیبی get around معنی ‘رفت و آمد کردن’ را بیان می کند، یعنی اینکه شخصی مثلا در یک شهر به مکانی یا مکان هایی برود. این رفت و آمد کردن مثلا ممکن است به واسطه شغل باشد، یا ممکن است شخصی به عنوان جهانگر وارد شهری شود و طبیعتا برای […]
واژه «Dowdy »
Dowdy slovenly= untidy نا مرتب؛ کثیف؛ بی ریخت، بی قواره، از مد افتاده؛ (به طعنه) بد لباس She tried to change her dowdy image by buying a fashionable new wardrobe او سعی کرد با خرید یک کمد لباس جدید شیک وجهه نا مرتبش را عوض کند.
Wednesday, 18 December , 2024