واژه ای برای افراد یا چیزهای «کنه»
Clingy=a clingy person stays close to & depends on a person who is taking care of them شخصی که همش به ما می چسبه / کنایه از کنه بودن شخصی، مثل بچه ای که با مادرش می چسبد و از او جدا نمی شود/ وابسته-آویزان Jimmy is a clingy child جیمی یک بچه وابسته […]
واژه «Banquet» به چه معناست؟
banquet=a ceremonial dinner party for many people ضیافت های بزرگ مثل عروسی و کنفرانس Banquet hall سالن ضیافت/ تالار ضیافت و مهمانی they held a banquet in his honour به افتخار او ضیافتی برپا کردند a lavish five-course banquet یک ضیافت مجلل پنج نفره the wedding banquet was lovely ضیافت عروسی دوست داشتنی بود […]
چند واژه کاربردی و آزمونی (۹۳)
underrating: ناچیز شمردن، دست کم گرفتن obscuring: گمنام کردن، مبهم کردن، نامفهوم estimating: تخمین زدن، ارزیابی کردن falsifying: باطل ساختن، تزویر کردن، تحریف کردن sticking: چسبناک، الصاق، گیرافتادن adhering: بهم چسبیده بودن، جور بودن، طرفدار بودن refraining: برگردان، منع کردن، خودداری کردن benefiting: سود بردن، مزایا، نفع sewed: دوختن، خیاطی کردن folded: تا خوردن، بهم […]
آیا واژه «advice» قابل جمع بستن است؟
کلمه “advice” همانطور که می دانید به معنی ‘توصیه، نصیحت’ هست. یکی از اشتباهات رایج در خصوص “advice“، جمع بستن آن است یعنی استفاده به صورت advices. اما از آنجایی که این کلمه غیر قابل شمارش است طبیعتا نمی توانیم آن را جمع ببندیم. Thank you for your advice, sir از توصیه شما متشکرم آقا. […]
واژه «veggy»
veggy | veggie =a vegetable گیاه و سبزی / سبزیجات vegetarian=افراد گیاه خوار The meal was OK but we would’ve liked more veggies with the meat غذا خوب بود اما ما سبزیجات بیشتری را با گوشت میل می کردیم It’s really important to eat lots of fruit and veggies خوردن مقدار زیادی میوه و […]
عبارت win-win
ˌwin-win (adjective) [only before noun] برد-برد برای دپو طرف/ نتیجه دلخواه برای دو طرف It’s a win-win situation all around The agreement is a win-win for everyone
واژه «Gross»
gross= disgusting =very unpleasant چندش آور/ ناخوشایند/ زشت و بی ریخت He wore an outfit that was absolutely gross او لباسی پوشیده بود که کاملاً زشت بود Oh, gross!” she said when she saw the roaches running across the floor of the kitchen “اوه، چندش آور!” وقتی دید سوسک ها از کف آشپزخانه می […]
واژگان کاربردی انگلیسی (۹۲)
Budget بودجه Haggle : چونه زدن Discount : تخفیف Debt : بدهکاری Profit : سود Loss : ضرر Currency : واحد پول Cash : پول نقد Interest : بهره Loan : وام Change : پول خورد Deposit : واریزکردن Bankrupt : ورشکسته Stocks : سهام Inflation : تورم Inheritance : ارثیه
چگونه بگوییم «آنقدرها» هم باهوش نیستی!
برای بیان کلمه ی “اونقدرها” در زبان انگلیسی میتونید خیلی ساده از “that” استفاده کنید: you are not that clever اونقدر ها هم باهوش نیستیا! you are not that important اونقدرها هم مهم نیستایا! she is not that beautiful او آنقدر هم زیبا نیست this question isn’t that difficult این سوال اونقدرها هم سخت نیست […]
فعل عبارتی «fall over»
fall over=they fall to the ground فروافتادن، (ناگهان) افتادن، نقش برزمین شدن My little girl was running along when she fell over, so I picked her up and gave her a hug دختر کوچولوی من در حال دویدن بود که افتاد، بنابراین او را بلند کردم و بغلش کردم Be careful when you’re walking in […]
درباره فعل «to revive»
to revive=restore to life or consciousness احیاء کردن/ زنده کردن/ دوباره خلق کردن synonyms= animate, quicken, reanimate, recreate The economy is beginning to revive اقتصاد شروع به احیاء شدن کرده. an attempt to revive steel industry مثال تلاش برای احیای صنعت فولاد The doctors could revive him دکتر ها تونستند احیاش کنند
Wednesday, 13 November , 2024