That’s the way the cookie crumbles کاری است که شده/ چاره ای نیست   That’s the way things go sometimes and there’s nothing you can do about it زندگی همین است، جز این نمی‌شود، چاره‌ای نیست، وضعیتی که پیش آمده و کاری در مورد آن نمی‌توان انجام داد  You lost your job? That’s the […]

 

That’s the way the cookie crumbles

کاری است که شده/ چاره ای نیست

 

That’s the way things go sometimes and there’s nothing you can do about it
زندگی همین است، جز این نمی‌شود، چاره‌ای نیست، وضعیتی که پیش آمده و کاری در مورد آن نمی‌توان انجام داد

 You lost your job? That’s the way the cookie crumbles

 شغلت رو از دست دادی؟ کاری که شده و نمیشه براش کاری کرد.

 Somebody drank your last can of Pepsi? Oh well, that’s the way the cookie crumbles

 کسی آخرین پپسی تو رو خورده؟ خب، کاریش نمیشه کرد.