on the contrary بر خلاف آنچه هست/ برعکس /مغایر مثال ها: !I thought you said the movie was exciting? On the contrary, I almost fell asleep half way through it فکر کردم گفتی فیلم هیجان انگیز است؟ برعکس، تقریباً در نیمه راه خوابم برد! They do not reject modernity completely; on the contrary, they embrace […]
on the contrary
بر خلاف آنچه هست/ برعکس /مغایر
مثال ها:
!I thought you said the movie was exciting? On the contrary, I almost fell asleep half way through it
فکر کردم گفتی فیلم هیجان انگیز است؟ برعکس، تقریباً در نیمه راه خوابم برد!
They do not reject modernity completely; on the contrary, they embrace the modern world
آنها مدرنیته را به طور کامل رد نمی کنند. برعکس، آنها دنیای مدرن را می پذیرند.
The sisters gave contrary answers: one said “yes” and one said “no.” We had contrary opinions on the issue
خواهران پاسخ های مغایری دادند: یکی گفت «بله» و یکی گفت «نه». ما نظرات مخالفی در مورد این موضوع داشتیم.
on the other hand
از طرف دیگر/ از آن سوی دیگر/ با این عبارت می خواهیم مغایرت را با حرف اولی نشان دهیم
مثال ها:
My husband likes classical music , I on the other hand, like all kinds
شوهرم موسیقی کلاسیک را دوست دارد از طرف دیگر من همه نوع موسیقی را دوست دارم
I am glad that we decided to go away for the weekend. On the other hand, it would have been nice to get some things done at home
خوشحالم که تصمیم گرفتیم برای آخر هفته برویم. از سوی دیگر، انجام برخی کارها در خانه بسیار خوب بود
Sunday, 17 November , 2024