مترادفی برای فعل «Tear up»
فعل عبارتی (phrasal verb) Tear up به معنای “پاره کردن” است. مترادف یا توصیف این فعل عبارتی: rip into pieces مثال: I tore up my ex-wife’s letters and gave them back to him همه نامه های همسر سابقم را پاره کردم و به او برگرداندم. The old photo album had been torn into pieces, […]
واژگان مرتبط با غذاخوردن/ chomp به چه معناست؟
blowout وعده غذای مفصل famished به شدت گرسنه hunger گرسنگی overindulge بیش از حد خوردن pig out تا خرخره خوردن chomp با سر و صدا جویدن (غذا) scarf out پرخوری کردن scoff سریع خوردن (مقدار زیادی غذا) underfed دچار سوء تغذیه stuffed کاملاً سیر (پس از خوردن غذا)
واژه «Numb» به چه معنی است؟
Numb definition :If a part of your body is numb, you are unable to feel it, usually for a short time نکته: در کلمه numb حرف “b ” تلفظ نمی شود. یکی از کاربرد های کلمه numb به عنوان صفت: کلمه “numb” چند کاربرد دارد؛ یکی از کاربردهای این کلمه مفهوم “بی حسی” را بیان […]
واژه «Essay» به چه مفهوم است؟
Essay SYN: make an attempt at; test (رسمی) کوشش کردن، سعی و تلاش کردن؛ آزمایش کردن، امتحان کردن In 1961 the actor Paul Newman essayed the role that perhaps best defined his screen persona, that of pool shark “Fast” Eddie Felson in The Hustler در سال ۱۹۶۱، پل نیومن بازیگری نقشی را امتحان […]
واژه ای برای «شایستگی ، استعداد»
caliber شایستگی استعداد، کاردانی، لیاقت فقط شخصی با استعداد او می تونه این کارو انجام بده. Only someone of his caliber can do this job کجا می تونیم یکی دیگه در حد و اندازه های او پیدا کنیم؟ ?Where can we find another person of his/her caliber اون مدرسه دانش آموزانی در حد و اندازه […]
معادلهای «It is important»
عبارت “It is important” یکی از عبارتهای پرتکرار و پرکاربرد در مکالمات روزمرهی انگلیسی به حساب میاد که تو این پست به معادلهای اون اشاره میکنیم: It’s significant It’s essential It’s remarkable It’s notable It’s substantial It’s meaningful It’s considerable It’s serious
واژه «Elliptical»
Elliptical (adj)=oval; ambiguous, either purposely or because key words have been left out بیضی شکل، بیضی؛ مبهم، گنگ؛ فشرده، موجز، کوتاه؛ (دستور) (عبارت) حذف دار، دارای حذف؛ (اجزای جمله) مستتر، مقدر، محذوف، افتاده An elliptical billiard ball wobbles because it is not perfectly round; an elliptical remark baffles because it is not perfectly clear یک […]
واژه «Dowdy»
Dowdy =slovenly; untidy نا مرتب؛ کثیف؛ بی ریخت، بی قواره، از مد افتاده؛ (به طعنه) بد لباس She tried to change her dowdy image by buying a fashionable new wardrobe او سعی کرد با خرید یک کمد لباس جدید شیک وجهه نا مرتبش را عوض کند.
واژه «Domineer»
Domineer =rule over tyrannically تحکم کردن، سلطه جویی کردن، مستبدانه حکومت کردن Students prefer teachers who guide, not ones who domineer دانشآموزان معلمانی را ترجیح میدهند که راهنمایی کنند، نه معلمانی که تحکم می کنند.
چند واژه کابردی و مهم/ irreversibly& module به چه معناست؟
hinder: بازداشتن، مانع شدن promote: تاسیس کردن، توسعه دادن prevent: جلوگیری کردن، مانع شدن improve: بهبودی یافتن، بهتر کردن invulnerability: آسیب ناپذیری irreversibly: برگشت ناپذیری predictability: قابل پیش بینی susceptible: در معرض خطر بودن، مستعد بودن enhance: زیاد کردن، افزودن، کمک کردن diminish: کم شدن، نقصان یافتن neutralize: بی اثر کردن، خنثی کردن suppress: خنثی […]
Friday, 1 November , 2024