هر دو فعل به معنای کاهش دادن است اما با تفاوت های ریز. synonyms=decrease, lessen, diminish, reduce, abate, dwindle lessen به معنای کمتر شدن؛ کاهش در مورد احساسات و احساس درد– اما تفاوت چندانی برای آن قائل نیستیم و می توان در موارد غیر از احساس درد از آن استفاده کرد. They gave her an […]

هر دو فعل به معنای کاهش دادن است اما با تفاوت های ریز.

synonyms=decrease, lessen, diminish, reduce, abate, dwindle

lessen به معنای کمتر شدن؛ کاهش در مورد احساسات و احساس درد– اما تفاوت چندانی برای آن قائل نیستیم و می توان در موارد غیر از احساس درد از آن استفاده کرد.

They gave her an injection to lessen the pain

برای کاهش درد به او آمپول زدند

the years have lessened the gap in age between us

سالها فاصله سنی بین ما را کم کرده است

Fortunately, my workload has been lessened

خوشبختانه حجم کاری من کمتر شده است

reduce به معنای پایین آمدن است

Fortunately, my workload has been reduced

خوشبختانه حجم کارم کم شده


The best solution is to lessen the amount of traffic entering the town
The best solution is to reduce the amount of traffic entering the town

از کلمه lessen معمولاً در مورد احساسات و درد استفاده می کنیم.

No amount of comforting could lessen Charles’ disappointment

وقتی منظور ما از کاهش کم کردن مقدار، تعداد، اندازه یا قیمت باشد، از reduce استفاده می کنیم.