“اتفاقا” به زبان انگلیسی+ مثالها
Oddly enough=by the way Oddly enough I was telling them the last night story اتفاقا داشتم داستان دیشب رو براشون می گفتم As it happens As it happens She was gonna tell me the truth اتفاقا او داشت حقیقتو رو به من می گفت
چند راه برای گفتن “متوجه شدم” به انگلیسی
I got it I see what you mean I understand where you’re coming from I get your point I comprehend I can related to that I see how you feel
عبارات و جملات کاربردی با Banish
Banish negative thoughts دور کردن افکار منفی Banish fear از بین بردن ترس Banish doubts رفع ابهام، شک را از بین بردن Banish bad habits ترک عادات بد Banish a person from the group اخراج فرد از گروه Banish worries از بین بردن نگرانی ها Banish evil spirits دور کردن ارواح خبیث Banish stress از […]
چند واژه انکلیسی برای “اخراج کردن/تبعید کردن”
Exile تبعید کردن Expel اخراج کردن Oust برکنار کردن Remove حذف کردن Dismiss برکنار کردن
فعل عبارتی Bear on به چه معناست؟
فعل عبارتی (phrasal verb) bear on به معنای “نفوذ کردن، تاثیر گذاشتن” است. مترادف یا توصیف این فعل عبارتی: Influence, affect The judge’s character may well bear on the final decision شخصیت قاضی ممکن است روی رای نهایی تاثیر بگذارد
چند را برای گفتن ” همین الان باید بروم…”
چند راه برای گفتن همین الان باید برم… I have to leave now I must go now I should head out now I’m off now I need to head out I’ve got to run now It’s time for me to head out I have to get going I’m leaving now I have to make a […]
اصطلاح “Result in” به چه معناست؟
Result in منجر شدن به چیزی/ختم شدن به چیزی، باعث شدن… Synonyms for Result in= lead to=cause=bring about=give rise to=end in Result in success منجر به موفقیت و پیروزی Result in failure منجر به شکست شدن Result in dicision منجر به تصمیم گیری شدن Result in changes منجر به تغییرات شدن Result in improvement […]
چند عبارت با Fit
Fit for مناسب برای چیزی یا کسی Fit with هماهنگ یا سازگار با چیزی Fit in جا شدن، هماهنگ شدن با محیط یا گروه Fit into جا شدن، هماهنگ شدن در چیزی یا تطبیق یافتن با چیزی Fit to نصب یا قرار دادن چیزی در جایی
چند واژه و عبارت مهم/Align with به چه معناست؟
Related to ارتباط برقرار کردن با… Associated with هم ذات پنداری با یک شخصیت Sympathize with همدردی کردن با شخصی Connect with پیوند برقرار کردن با … Align with همسو شدن با…
Foodie به چه معناست؟
foodie اهل غذا ، شکمو، کسی که به امور تهیه و پخت و صرف خوراک خوب به ویژه در رستوران ها علاقه ی خاص دارد
Monday, 23 December , 2024