جلو و عقب کشیدن ساعت
spring forward جلو کشیدن ساعت Fall back عقب کشیدن ساعت In Iran we’ll spring forward 1 hour tonight در ایران ما امشب ساعت را یک ساعت جلو می کشیم
pass me the phone
از ترکیب pass me برای اینکه چیزی را کسی به ما بدهد استفاده میکنیم pass me the salt please نمکو بهم بده لطفا pass me the cheese please پنیر و بهم بده لطفا pass me the phone تلفن و بهم بده pass me the keys کلیدها رو بهم بده
عباراتی برای شروع صبحت در زبان انگلیسی
As a matter of fact / in factدر حقیقت ، راستش رو بخواید As is known / as it is knownهمونطور که میدونید As was pointed out/ as noted earlierهمونطور که اشاره کردم As you knowهمونطور که میدونید Besidesگذشته از این ، علاوه بر این
add color to و give color to
add color to و give color to زمانی از عبارت add color to something استفاده می کنیم که بخواهیم با اضافه کردن جزئیات مطلبی را برای مخاطب جالب تر و هیجان انگیزتر کنیم. The lecturer told a few jokes to add color to his talks این اصطلاح بیشتر کاربرد حقوقی دارد-زمانی give color to something […]
اصطلاح «A bad apple»
A bad apple اصطلاح سیب فاسد / یک فرد فاسد در یک گروه/ فرد Instead of focusing on college, he spends his time hanging out with bad apples او به جای تمرکز بر دانشگاه، وقت خود را با آدم های فاسد می گذراند
اصطلاح Bolt from the blue
Bolt from the blue=a complete surprise معنای تحت الفظی این اصطلاح به معنی درآمدن یک پیچ از آب است. یک رخداد غیرمنتظره/ اجل معلق The resignation of the chairman came like a bolt from the blue استعفای رئیس هیئت مدیره مانند یک اتفاق غیرمنتظره بود
داستان کوتاه (۳۴)
The man & the frog An old gentleman was playing a round of golf. Suddenly his ball sliced and landed in a shallow pond. As he was attempting to retrieve the ball he discovered a frog that, to his great surprise, started to speak! “Kiss me, and I will change into a beautiful princess, and […]
کاربرد فعل ترکیبی go with
go with=accompany, accord, become, blend فعل ترکیبی “go with” چند کاربرد دارد؛ یکی از کاربردهای این فعل ترکیبی به معنی “هماهنگ بودن لباس ها با یکدیگر” است، یا همان “ست بودن لباس ها با یکدیگر“. به دو مثال برای این فعل ترکیبی توجه کنید: .I think that those shoes really go with your pants به […]
داستان کوتاه (۳۳)
The Merchant and his Donkey One beautiful spring morning, a merchant loaded his donkey with bags of salt to go to the market in order to sell them. The merchant and his donkey were walking along together. They had not walked far when they reached a river on the road.Unfortunately, the donkey slipped and fell […]
تفاوت bargain on و bargain over
فعل bargain on به معنی “وابسته بودن” و “روی چیزی حساب کردن” است. We bargain on their support for running the business ما در مورد حمایت آنها برای اداره تجارت حساب باز کردیم فعل bargain over (و گاهی bargain for) به معنی “چانه زدن” یا “رایزنی برای کسب چیزی” یا نتیجه ای خاص (مثل تخفیف […]
Sunday, 17 November , 2024