Go mad  دیوانه شدن، عصبانی شدن، کفر (کسی) درآمدن، از کوره به در رفتن  My husband will go mad when he finds out how much I paid for that dress  وقتی شوهرم بفهمد که من این پیراهن را چند خریده‌ام دیوانه خواهد شد.   He went mad from years alone in the jungle او […]

 

 Go mad

 دیوانه شدن، عصبانی شدن، کفر (کسی) درآمدن، از کوره به در رفتن

 My husband will go mad when he finds out how much I paid for that dress

 وقتی شوهرم بفهمد که من این پیراهن را چند خریده‌ام دیوانه خواهد شد.

 

He went mad from years alone in the jungle

او از سالها تنهایی در جنگل دیوانه شد

 get/have cold feet

 جا زدن، پا پس کشیدن

 He got cold feet at the last minute

 در آخرین لحظه جا زد.

was going to try bungee jumping, but I got cold feet

می خواستم بانجی جامپینگ را امتحان کنم، اما جا زدم

  • نویسنده : ساراکوشا