چند واژه کاربردی و آزمونی (۹۳)
underrating: ناچیز شمردن، دست کم گرفتن obscuring: گمنام کردن، مبهم کردن، نامفهوم estimating: تخمین زدن، ارزیابی کردن falsifying: باطل ساختن، تزویر کردن، تحریف کردن sticking: چسبناک، الصاق، گیرافتادن adhering: بهم چسبیده بودن، جور بودن، طرفدار بودن refraining: برگردان، منع کردن، خودداری کردن benefiting: سود بردن، مزایا، نفع sewed: دوختن، خیاطی کردن folded: تا خوردن، بهم […]
آیا واژه «advice» قابل جمع بستن است؟
کلمه “advice” همانطور که می دانید به معنی ‘توصیه، نصیحت’ هست. یکی از اشتباهات رایج در خصوص “advice“، جمع بستن آن است یعنی استفاده به صورت advices. اما از آنجایی که این کلمه غیر قابل شمارش است طبیعتا نمی توانیم آن را جمع ببندیم. Thank you for your advice, sir از توصیه شما متشکرم آقا. […]
Love You Better Lyrics
Love You Better (Ft Chris Brown) by KingCombs [Intro: Sample- Ultramagnetic MC’s] I made it like that I bought it like that I’m living like that [Chorus: Chris Brown] Tell me how to make things right (oh, yeah) ‘Cause I just need you in my life (uh-huh) Girl, I love you better than yourself (yeah, […]
واژه «veggy»
veggy | veggie =a vegetable گیاه و سبزی / سبزیجات vegetarian=افراد گیاه خوار The meal was OK but we would’ve liked more veggies with the meat غذا خوب بود اما ما سبزیجات بیشتری را با گوشت میل می کردیم It’s really important to eat lots of fruit and veggies خوردن مقدار زیادی میوه و […]
عبارت win-win
ˌwin-win (adjective) [only before noun] برد-برد برای دپو طرف/ نتیجه دلخواه برای دو طرف It’s a win-win situation all around The agreement is a win-win for everyone
واژگان کاربردی انگلیسی (۹۲)
Budget بودجه Haggle : چونه زدن Discount : تخفیف Debt : بدهکاری Profit : سود Loss : ضرر Currency : واحد پول Cash : پول نقد Interest : بهره Loan : وام Change : پول خورد Deposit : واریزکردن Bankrupt : ورشکسته Stocks : سهام Inflation : تورم Inheritance : ارثیه
فعل عبارتی «fall over»
fall over=they fall to the ground فروافتادن، (ناگهان) افتادن، نقش برزمین شدن My little girl was running along when she fell over, so I picked her up and gave her a hug دختر کوچولوی من در حال دویدن بود که افتاد، بنابراین او را بلند کردم و بغلش کردم Be careful when you’re walking in […]
درباره فعل «to revive»
to revive=restore to life or consciousness احیاء کردن/ زنده کردن/ دوباره خلق کردن synonyms= animate, quicken, reanimate, recreate The economy is beginning to revive اقتصاد شروع به احیاء شدن کرده. an attempt to revive steel industry مثال تلاش برای احیای صنعت فولاد The doctors could revive him دکتر ها تونستند احیاش کنند
کلمه هایی که همیشه با «have» می آیند
کلمه هایی که همیشه با “have” می آیند : Have a bath Have a drink Have a good time Have a haircut Have a holiday Have a problem Have a relationship Have a rest Have lunch Have sympathy حمام کردن نوشیدن (یه نوشیدنی) اوقات خوشی داشتن کوتاه کردن مو تعطیلات رفتن مشکل داشتن رابطه داشتن […]
لغات با ریشه «vis & vid»
ریشه “vis یا vid” در معنای “دیدن” است.نمونه لغات بیشتر با این ریشه: Video ویدئو Visa روادید Visible قابل رویت Visitor بازدید کننده Vision بینش، بصیرت Envision تجسم کردن، در نظر گرفتن Revision بازنگری، اصلاح Visual بصری Vis-a-vis چشم تو چشم Invisible غیر قابل رویت Evident واضح ، مشهود Vista چشم انداز Provide از قبل […]
Friday, 22 November , 2024