بایگانی‌های الفبای زبان - صفحه 7 از 185 - الفبای زبان
عبارات پرکاربرد با فعل Go 18 مهر 1403

عبارات پرکاربرد با فعل Go

  Collocations with “Go” Go abroad    خارج رفتن Go astray   راه اشتباه رفتن Go bad     فاسد شدن Go bald       کچل شدن Go bankrupt ورشکست شدن Go blind    نابینا شدن Go crazy   دیوانه شدن Go dark    تاریک شدن Go deaf      کر شدن Go fishing.  ماهیگیری کردن Go mad     هیجان زده شدن Go missing ناپدید شدن Go […]

چگونه به انگلیسی بگوییم ” ۵ نفر از ۱۰ نفر”؟ 17 مهر 1403

چگونه به انگلیسی بگوییم ” ۵ نفر از ۱۰ نفر”؟

در زبان انگلیسی به دو شکل می توان این عبارت را بیان کرد. Out of In به طور مثال: ۵out of 10 students can speak about it ۵نفر از ۱۰ نفر دانش آموزان می توانند درباره ش صحبت کنند و یا  ۵in10 srltudents can speak about it   ۱out of 3 people know it ۱نفراز […]

couch potato کیست؟ 17 مهر 1403

couch potato کیست؟

couch potato=a lazy person فردی که مدام پای تلویزیون مشغول خورد و خوراک است/معتاد به تلویزوین این اصطلاح غیررسمی در واقع نوعی انتقاد به اشخاصی است که مدام وقت خود صرف تلویزیون می کنند I used to be a couch potato, but then I discovered the joy of outdoor activities من قبلا معتاد به تلویزیون […]

عبارت “developed a headache” به چه معناست؟ 17 مهر 1403

عبارت “developed a headache” به چه معناست؟

I developed a headache من به سر درد مبتلا شدم She developed an unknown disease او به یک بیماری ناشناخته مبتلا شده    

“اتفاقا” به زبان انگلیسی+ مثالها 16 مهر 1403

“اتفاقا” به زبان انگلیسی+ مثالها

Oddly enough=by the way Oddly enough I was telling them the last night story  اتفاقا داشتم داستان دیشب رو براشون می گفتم As it happens As it happens She was gonna tell me the truth اتفاقا او داشت حقیقتو رو به من می گفت

فعل عبارتی Bear on به چه معناست؟ 15 مهر 1403

فعل عبارتی Bear on به چه معناست؟

    فعل عبارتی (phrasal verb)  bear on به معنای “نفوذ کردن، تاثیر گذاشتن” است. مترادف یا توصیف این فعل عبارتی: Influence, affect     The judge’s character may well bear on the final decision شخصیت قاضی ممکن است روی رای نهایی تاثیر بگذارد  

چند عبارت با Fit 14 مهر 1403

چند عبارت با Fit

Fit for مناسب برای چیزی یا کسی Fit with هماهنگ یا سازگار با چیزی Fit in جا شدن، هماهنگ شدن با محیط یا گروه Fit into جا شدن، هماهنگ شدن در چیزی یا تطبیق یافتن با چیزی Fit to نصب یا قرار دادن چیزی در جایی

۳ اصطلاح/ موذب بودن به انگلیسی 09 مهر 1403

۳ اصطلاح/ موذب بودن به انگلیسی

Let me gather my breath بزار نفسم جا بیاد Fish out of water موذب بودن، احساس راحتی نداشتن ?Are you teasing me مسخرم می کنی؟

۳ اصطلاح جذاب/ عشق قدیمی به انگلیسی چی می شه؟ 09 مهر 1403

۳ اصطلاح جذاب/ عشق قدیمی به انگلیسی چی می شه؟

!The table legs are wobbly پایه های میز لق هستند Old flame عشق قدیمی Snap Into it زود باش، بجنب

۳ اصطلاح انگلیسی/ برنامت چیه؟ 09 مهر 1403

۳ اصطلاح انگلیسی/ برنامت چیه؟

?What are you up to برنامت چیه؟ Bachelor pad خانه مجردی Stay out of it دخالت نکن