بایگانیهای do time اصطلاح - الفبای زبان
!Do time
Do time حبس/ زندانی کشیدن برای مدتی مثال: .He has been doing time in a federal penitentiary او مدتی را در یک زندان ندامتگاه فدرال گذرانده است. end up doing =end up doing something به آخر رسیدن کار یا چیزی/ آخر و عاقبت به چیزی ختم شدن مثال: I ended up doing all the work […]
Sunday, 22 December , 2024