۳۰ لغت پرکاربرد در انگلیسی (۹۷)
۱- Accept – پذيرفتن ۲-Allow – اجازه دادن ۳-Ask – پرسيدن ۴-Believe – باور كردن ۵-Borrow – قرض گرفتن ۶-Break – شكستن ۷-Bring – آوردن ۸-Buy – خريدن ۹-Can/ Be able – توانستن ۱۰-Cancel – منتفي كردن ۱۱-Change – تغيير دادن ۱۲-Clean – تمييز كردن ۱۳-Comb – شانه كردن ۱۴-Complain – شكايت كردن ۱۵-Cough – […]
استفاده از may یا might در جملات
برای بیان جملاتی که حالت آرزو یا دعا دارند دراول جمله may یا might استفاده میکنیم may GOD bless him خدا رحمتش کند may GOD forgive him خدا ببخشد may GOD kill him خدا بکشد او را may GOD damn him خدا لعنتش کند
اصطلاح «ناشی شدن از چیزی»
Result in sth منجر شدن به چیزی It was an accident that resulted in the death of two passengers تصاوفی که منجر به مرگ دو مسافر شد. Result from sth ناشی شدن از چیزی We are still dealing with problems resulting from errors made in the past مشکلاتی که از اشتباهات گذشته ناشی شدهاند. Resulting […]
Studies یا Study؟
برای صحبت کردن در مورد درس خواندن در دانشگاه یا کالج، از کلمهی studies (بصورت جمع) اسفاده میشود. مثال: After the war he resumed his studies at the University of Turin پس از جنگ، او درسش را در دانشگاه تورین ادامه داد. to continue your studies اما برای تحقیق در یک زمینه یا موضوع خاص، […]
واژگان مرتبط با آتش
fireplace شومینه firewood هیزم fire fighter آتش نشان fire alarm آژیر آتش نشانی fire box آتشدان، مجمر fire ball نارنجک، گلوله انفجاری fireworks آتش بازی bonfire آتش چهارشنبه سوری
اسامی برخی از حبوبات و غلات
Rice برنج Wheat گندم Barley جو Pea نخود Split pea لپه Lentil عدس Bean لوبیا Corn ذرت Sunflower آفتاب گردان
Talk more
Do more بیشتر انجام بده Think more بیشتر فکر کن Talk more بیشتر حرف بزن Sleep more بیشتر بخواب Have more بیشتر بخور
واژگان کاربردی(۹۵)
bet (past: bet, betted ; past participle: bet, betted) شرط (بندی)، موضوع شرط بندی، شرط بستن، نذر condition شرط، وضعیت، شایسته کردن، حالت، چگونگی، مقید کردن، شرط نمودن condition punt زدن توپ، توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن requirement نیاز، لازم، مقرره، دربایست، نیازمندی، تقاضا، احتیاج، الزام، ایجاب، التزام reservation ذخیره، رزرو […]
واژگان کاربردی(۹۴)
settled جمعیت دار، آباد، مقیم، مستقر، جای گیر، ثابت، آرام، صاف، معین، مقرر silent خموش، خاموش، ساکت، بیصدا، آرام، صامت، بیحرف sleepy خواب آلود slinky دزدکی، مخفی، خوش ژست slow آهسته، کند، تدریجی، کودن، تنبل، یواش، آهسته کردن یاشدن slow smooth سطح صاف، قسمت صاف هر چیز، هموار، نرم، روان، سلیس، بی تکان، بی مو، […]
ویژگی های اخلاقی افراد (۶)
لغات و صفات برای بیان شخصیت: funny: با مزه friendly :خونگرم serious : جدی confident : دارای اعتماد به نفس shy : خجالتی talkative : پر حرف creative : خلاق hardworking : کوشا jealous : حسود easygoing : بيخيال moody : دمدمی مزاج selfish : خودخواه
Tuesday, 7 January , 2025