افعال کاربردی(۱۰۲)
افعال Grate(رنده کردن) Slice(قاچ کردن) Peel(پوست کندن) Whisk(به هم زدن) Boil(پختن) Fry(سرخ کردن) Grill(بریان کردن) Bake(پختن) Pour(ریختن) Scramble(املت درست کردن) Simmer(جوشاندن) Spread(مالیدن) Stir(به هم زدن) Taste(چشیدن) Add(اضافه کردن Blend(ترکیب کردن) Roast(برشته کردن) Chop(ریز ریز کردن) Steam(بخارپز کردن) Roll(غلتاندن)
واژگان کاربردی (۱۰۲)
contest: رقابت، مشاجره، مسابقه revenge: انتقام، کینه جویی کردن mourning: سوگواری، عزاداری، ماتم malinger: تمارض کردن، خود را به ناخوشی زدن incidentally: اتفاقا، ضمنا intentionally: دانسته، عمدا interchangeably: بطور قابل معاوضه، بطور تبادل پذیر accidentally: اتفاقا، ناگهان accustomed: انس گرفتن، خو گرفتن ، عادت attached: پیوسته، ضمیمه، دلبسته ascribed: نسبت دادن، رونویس بردار، اسناد admitted: […]
مترادف های واژه «شجاع»
Brave شجاع، شجاعانه Of the three organizations criticized, only one was brave enough to face the press از بین سه شرکتی که مورد انتقاد قرار گرفته بودند، فقط یکی شجاعت کافی را داشت تا با رسانهها مواجه شود. She died after a brave fight against cancer Courageous شجاع I hope people will be courageous enough […]
اصطلاحات رانندگی (۲)/ گاز بده
Hop in بپر بالا،سوار شو push the gas گاز بده make a U turn دور بزن speed up تند برو slow down آهسته برو make a right بپیچ به راست make a left بپیچ به چپ back it up برو عقب hit the brakes بزن رو ترمز
عبارات و افعال کاربردی (۱۰۱)
Bleed: To lose blood خون آمدن از Blind: Not able to see کور Block: To stop something from being done. To prevent movement بلوك،بلوك کردن Blood: Red fluid in the body خون Blow: To move with force, as in air دميدن Boat: Something built to travel on water that carries people or goods قايق Boil: […]
درباره Both / Either,or / Neither,nor
Both / Either,or / Neither,nor همگی به دو تا چیز یا دو تا شخص اشاره دارند اما کاربرد و معنی متفاوتی دارند. Both معنی: هردو / هردوتا / هم این هم اون قبل از اسم جمع میاد Both people and government هم مردم هم دولت. Either … or معنی: یا این یا اون با اسم […]
ترکیب واژگان با کلمه friend
Friend دوست / رفیق New friend دوست جدید Ex-Friend دوست سابق Best friend بهترین دوست Close friend دوست نزدیک Good friend دوست خوب Dear friend دوست عزیز Old friend دوست قدیمی Mutual friend دوست مشترک Childhood friend دوست دوران بچگی School friend دوست مدرسه Family friend دوست خانوادگی Social friend دوست اجتماعی Casual friend دوست […]
کلمات ربط in order to/so as to / to
in order to، so as to و to هر سه نوعی کلمه ربط محسوب می شوند که در ابتدای یک عبارت وابسته قرار می گیرند تا هدف از انجام فعالیت اشاره شده در عبارت اصلی جمله را عنوان کنند. I want to get back home soon in order to go to bed early I […]
عبارات کاربردی گواهی نامه
Certified گواهي شده Certificate of death گواهي فوت testimony oral evidence گواهي false evidence گواهي كذب license certificate گواهينامه bogus certificate گواهينامه جعلي driving license گواهينامه رانندگي sick-leave certificate گواهینامه مرخصی استعلاجی
درباره افعال inhabit & occupy
inhabit زندگی کردن در یک مکان یا منطقه برای مدت طولانی یا بطور همیشگی این فعل معمولاً بصورت مجهول بکار میرود. The island is mainly inhabited by sheep در آن جزیره عمدتاً گوسفندها زندگی میکنند. The remoter mountain regions are still inhabited by indigenous tribes occupy زندگی کردن در یک اتاق، خانه یا ساختمان (برای […]
Friday, 22 November , 2024