درباره «Get a rise out of»
Get a rise out of To provoke a response from زیر زبان کسی را خالی کردن، از کسی حرف کشیدن You can kid me all day about my mistake, but you won’t get a rise out of me میتونی تمام روز منو در مورد اشتباهم دست بیندازی، اما هرگز نمیتونی از من حرف بکشی. I […]
افعال Get along with & Get along
Get along with To associate or work well with; to succeed or manage in doing سازگاری داشتن با، ساختن با ۲- سر کردن با، موفق بودن، ساختن با Terry isn’t getting along with her new roommate; they argue constantly تری با هم اتاقی جدیدش نمیسازه، اونا همیشه با هم دعوا دارن. ?How are you getting […]
افعال Get back & Get away with
Get back To return (جدا شدنی) برگشتن، بازگشتن، برگرداندن Mr. Harris got back from his business trip to Chicago this morning آقای هاریس امروز صبح از سفر تجاری به شیکاگو برگشت. ?Could you get the children back home by five o’clock میشه لطفا بچهها رو تا ساعت پنج به منزل برگردونی؟ Get away with To […]
نقش فعل « Get » در جملات
فعل Get در بسیاری جاها مترادف فعل Become است و به همراه صفت های مربوط به احساسات استفاده میشود. همچنین برای صحبت کردن درباره تغییرات بزرگ در زندگی مثل ازدواج یا طلاق هم از Get استفاده میشود. ۱- به عنوان یک Phrasal Verb Get up get down get away get over get on […]
۴ اصطلاح کاربردی/ !I’m reaping what I sow
feel that something is wrong احساس کردن اینکه کاسهای زیر نیمکاسه است Stop being a damn fool دست از خل بازی بردار I’m reaping what I sow هر چه کاشتم را درو میکنم- دارم سزای کار خودم را میبینم Beat it بزن به چاک
انواع مختلف کاربرد By در جملات
کاربرد اول: زمان در این کاربرد، کلمه by معنی “تا” و یا “قبل از” می دهد: be home by five o’clock. (= at or before five) تا قبل از ساعت ۵ خانه باش By the end of the meal, everybody was drunk تا پایان غذا، همه مست بودند. نکته: قبل از […]
۵ اصطلاح و عبارت کاربردی/He’s Open to Bribery
He’s Open to Bribery او اهل رشوه است He’s a Bad Egg ادم ناتویی است His Metal Is Bad جنسش شیشه خورده داره(تختهش کمه) He’s Cut No Ice حناش دیگه رنگی نداره He’s a Big Shot آدم کله گنده(خیلی مشهور) ای است
جملات و اصطلاحات کاربردی (۱۰۴)
don’t put me off حواسمو پرت نکن the choice is yours حالا خود دانی truth hurts حقیقت تلخه it made my mouth water دهنم آب افتاد eat your heart out دلت بسوزه
واژگان کاربردی (۱۰۲)
contest: رقابت، مشاجره، مسابقه revenge: انتقام، کینه جویی کردن mourning: سوگواری، عزاداری، ماتم malinger: تمارض کردن، خود را به ناخوشی زدن incidentally: اتفاقا، ضمنا intentionally: دانسته، عمدا interchangeably: بطور قابل معاوضه، بطور تبادل پذیر accidentally: اتفاقا، ناگهان accustomed: انس گرفتن، خو گرفتن ، عادت attached: پیوسته، ضمیمه، دلبسته ascribed: نسبت دادن، رونویس بردار، اسناد admitted: […]
چند اصطلاح کاربردی با واژه extent
to a certain extent/to some extent/to an extent (=partly) تا حدودی We all to some extent remember the good times and forget the bad همهی ما تا حدودی زمانهای خوب را به یاد میآوریم و زمانهای بد را فراموش میکنیم. I do agree with him to an extent من با او تا حدودی موافقم. […]
Monday, 23 December , 2024