چند واژه با mate
Cellmate هم سلولی Classmate هم کلاسی Playmate هم بازی Housemate هم خونه ای Helpmate همدم
واژگانی با Have
Collocations with HAVE have a bath دوش گرفتن have a drink نوشیدنی نوشیدن have a good time خوش گذرانیدن have a haircut موها را کوتاه کردن have a holiday به تعطیلات رفتن have a problem مشگل داشتن have a rest استراحت کردن have lunch ناهار خوردن have sympathy همدردی کردن
لغات کاربردی مربوط به حوادث طبیعی
Hurricane/typhoon ردباد ، طوفان Earthquake زلزله Tidal wave طوفان دریایی Volcanic eruption فوران اتشفشان Drought خشکسالی Storm توفان Flood سیل avalanche بهمن landslide / mudslide رانش زمین blizzard یخبندان ، کولاک tsunami سونامی forest fire اتش سوزی جنگل Corn snow/ hailstones تگرگ Earthquake زلزله
تفاوت Moisture & Humidity
The difference between Moisture & Humidity Both of them refer to the amount of Water Contained in the Air هر دوی آنها به میزان آب موجود در هوا اشاره دارند Humidity is measurement of Vapour Content.(Water in Gas state.) رطوبت اندازه گیری محتوای بخار است. (آب در حالت گاز)./رطوبت، نم، تری، مقدار رطوبت هوا Moisture […]
اصطلاح «Go down the rabbit hole» به چه معناست؟
Go down the rabbit hole (=follow the [white] rabbit) نترس و به دنباله این ریسمان رو بگیر و برو. یک معنیش میشه دل به دریا بزن. ریشه اصلی اصطلاح از داستان آلیس در سرزمین عجایبه که آلیس میره داخل لانه خرگوش. در مواردی استفاده میشه که یک کاری که آدم میخواد انجام بده، معلوم نیست […]
اصطلاحات پر تکرار در نامه نگاری انگلیسی
عباراتی که بیشتر در شروع نامه به کار برده می شود. In reply to your letter = در پاسخ نامه شما To meet a demand = برای برآوردن تقاضا We must apologies for = ما باید پوزش بخواهیم برای We wish to inform you that = ما مایل هستیم به استحضار شما برسانیم که We […]
برخی عبارات در نامه نگاری های رسمی
عبارات زیر نمونه هایی از عبارات مورد استفاده در نامه نگاری انگلیسی رسمی می باشد. To agree with = در موافقت با As agreed = در تایید As far as I’m concerned = از آنجاییکه من نگران (علاقه مند) … هستم As per your request= طبق درخواست شما In compliance with= در موافقت با، بر […]
واژگان کاربردی (۱۰۵)
math-ریاضیات measurements-واحد اندازه گیری -meter – متر, centimeter – سانتیمتر, kilogram – کیلوگرم, half – نصف, circle – دایره, square – مربع temperature – دما, date – تاریخ, weight – وزن, edge – لبه, corner – گوشه
رایج ترین شغلها به زبان انگلیسی (۱۱)
adviser مشاور apprentice کارآموز chief executive مدیر عامل اجرایی executive مدیر PA دستیار شخصی operator اپراتور clerk منشی officer افسر managing director مدیرعامل acting بازیگری
۴ اصطلاح کاربردی/ In a nutshell
In a nutshell به طور مختصر وکلیدی سخن گفتن Once in a blue moon خیلی معمول نیست/ خیلی کم و ندرتا to keep up (with) رسیدن یا برابر شدن با چیزی یا کسی (معمولا در راه رفتن) to have a whale of a time خوش گذراندن و لذت بردن
Friday, 22 November , 2024