بایگانی‌های الفبای زبان - صفحه 108 از 190 - الفبای زبان
a sobering thought 09 مرداد 1402

a sobering thought

a sobering thought فکر هوشمندانه this is a very sobering thought این یک فکر بسیار هوشیارانه است That is a sobering thought for all of us to take on board این یک فکر هشیارکننده برای همه ما است که باید آن را قبول کنیم

midden 09 مرداد 1402

midden

middenکلمه اسلنگ که در اسکاتلند استفاده می شود این کلمه توسط کشاورزان بریتانیایی برای توصیف مکانی که در آن کود گاو یا سایر حیوانات در حیاط مزرعه جمع آوری می شود استفاده می شود. synonyms for midden= mess= muddle= chaos=muck hill توده فضولات/انبوهی از ذباله/ آشفتگی

languorousبه چه معناست؟ 09 مرداد 1402
listless=spiritless

languorousبه چه معناست؟

languorous synonyms of languorous=listless=spiritless بی رمق/ سست/بی روح I felt warm and languorous احساس گرما و بی حالی داشتم

shrewd به چه معناست؟ 09 مرداد 1402

shrewd به چه معناست؟

shrewd(adjective)= good at judging people and situations

equivocate به چه معناست؟ 09 مرداد 1402

equivocate به چه معناست؟

synonyms= beat about the bush=hedge=ambiguity

اصطلاح Quick witted 09 مرداد 1402

اصطلاح Quick witted

a bit out of it 09 مرداد 1402

a bit out of it

کمی خارج از چیزی/ در حال خود نبودن She was lying on the sofa, a bit out of it a bit out of it synonyms for a bit out of it =dizzy=bewildered=lack of communication روی مبل دراز کشیده بود، کمی بیرون از آن I didn’t know anyone at the party, and I felt really out […]

درباره فعل discuss 09 مرداد 1402
فعل discuss با هیچ حرف اضافه ای نمی آید

درباره فعل discuss

فعل discuss با هیچ حرف اضافه ای نمی آید

overtone 09 مرداد 1402

overtone

overtone=connotation, hint, implication, undercurrent, intimation مفهوم/ اشاره/ضمنی/فرعی Definition: (noun) An ulterior, usually implicit meaning or quality; an implication or a hint. Often used in the plural Usage: There were overtones of discontent in his speech

brainwave 08 مرداد 1402

brainwave

brainwave brainwave synonyms of brainwave= a sudden clever idea= brainstorm= insight جرقه ذهنی/ ناگهانی ایده ای هوشمندانه به ذهن رسیدن/بصیرت .I couldn’t see how I could get home from the station – then I had a brainwave نمی‌توانستم ببینم چگونه می‌توانم از ایستگاه به خانه برگردم سپس یک جرقه ذهنی(فکری به کلم زد) زدم.