خداحافظی رسمی و غیر رسمی
حالا بریم سراغ خداحافظی کردن که اون هم باز دو نوع داره رسمی و غیر رسمی: رسمی: Good bye Bye See you later! Have a good day غیر رسمی: Later! (کوتاه شده بعدا مبینمت) Take care! – مراقب خودت باش Farewell So long Take it easy I’m off- من دیگه رفتم I must go-(دیگه باید […]
چند جمله کاربردی (۹۵)
درس&مدرسه &دانشگاه Our new professor is really absent-minded استاد جدید ما خیلی حواسپرت است. Our new professor does not seem to be knowledgeable استاد جدیدمان بنظر نمیرسد باسواد باشد. I’ve not handed in/turned in my project yet من هنوز پروژهام را تحویل ندادهام. The new teacher has picked on me badly استاد جدیدمون بدجوری به […]
واژگان مرتبط با آتش
fireplace شومینه firewood هیزم fire fighter آتش نشان fire alarm آژیر آتش نشانی fire box آتشدان، مجمر fire ball نارنجک، گلوله انفجاری fireworks آتش بازی bonfire آتش چهارشنبه سوری
همه زمانها در یک نگاه
همه زمانها در یک نگاه I work کار میکنم (حال ساده) I am working دارم کار میکنم (حال استمراری) I have worked کار کرده ام (حال کامل) I have been working مدتی است کار میکنم (حال کامل استمراری) I worked کار کردم (گذشته ساده) I was working داشتم کار میکردم (گذشته استمراری) I had worked […]
اسامی برخی از حبوبات و غلات
Rice برنج Wheat گندم Barley جو Pea نخود Split pea لپه Lentil عدس Bean لوبیا Corn ذرت Sunflower آفتاب گردان
حرف اضافه on در عبارات
مهمترین کاربرد on به عنوان حرف اضافه مکان وقتی است که میخواهیم بگوییم چیزی بالای چیز دیگر و در تماس با آن است. در واقع این حرف اضافه برای اشاره به قرار داشتن چیزی روی سطح چیزی دیگر به کار میرود. On end بی وقفه On foot با پای پیاده On sunday در روز یکشنبه […]
Talk more
Do more بیشتر انجام بده Think more بیشتر فکر کن Talk more بیشتر حرف بزن Sleep more بیشتر بخواب Have more بیشتر بخور
اسامی همیشه جمع در زبان انگلیسی
اشیای زیر از نظر تعداد مفرد می باشند ولی در گرامر انگلیسی جمع محسوب شده و با فعل جمع بکار می روند: glasses (عینک) pajamas (پیژامه) trousers (شلوار) jeans (شلوار جین) pants (شلوار) slacks (شلوار اسپرت) scissors (قیچی) nail clippers (ناخن گیر) pliers (انبردست) اگر بخواهیم بگوییم (یک شلوار جین) یا (یک عینک) از a […]
واژگان کاربردی(۹۵)
bet (past: bet, betted ; past participle: bet, betted) شرط (بندی)، موضوع شرط بندی، شرط بستن، نذر condition شرط، وضعیت، شایسته کردن، حالت، چگونگی، مقید کردن، شرط نمودن condition punt زدن توپ، توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن requirement نیاز، لازم، مقرره، دربایست، نیازمندی، تقاضا، احتیاج، الزام، ایجاب، التزام reservation ذخیره، رزرو […]
کاربردهای مختلف حرف تعریف معین (the)
کاربردهای مختلف حرف تعریف معین (the) در پاره ای از عبارات و اصطلاحات؛ در آغاز … at the beginning در همان موقع … at the same time هنگام عصر… in the evening واقعیت را گفتن … to tell the truth روی هم … on the whole در پایان … at the end of از طرف […]
Thursday, 14 November , 2024