لغات بریتیش و امریکن که معنی یکسان ولی نوشتار متفاوت دارند (۱)
لغت بریتیش و امریکن که معنی یکسان ولی نوشتار متفاوت دارند : آپارتمان: American : apartment British : flat تاکسی: American : cab British : taxi قوطی: American : can British : tin شیرینی: American : candy British : sweet صورت حساب: American : check British : bill گنجه: American : closet British : cabinet […]
منوی غذاخوری /انواع غذاها
catch of the day صید روز dish of the day غذای روز soup of the day سوپ روز all day breakfast صبحانه تمام روز bacon and eggs بیکن و تخم مرغ beefburger یا hamburger همبرگر cheese and biscuits پنیر و بیسکویت cheeseburger چیزبرگر chicken مرغ curry کاری egg and chips تخم مرغ و سیب زمینی […]
روش های مختلف خداحافظی کردن
Goodbye خداحافظ Until next time تا دفعه بعد Catch you later بعدا می بینمت See you soon به زودی می بینمت Bye for now فعلا خداحافظ I’m off من رفتم Take care مراقب خودت باش
اسامی برخی از حبوبات و غلات
Rice برنج Wheat گندم Barley جو Pea نخود Split pea لپه Lentil عدس Bean لوبیا Corn ذرت Sunflower آفتاب گردان
حرف اضافه on در عبارات
مهمترین کاربرد on به عنوان حرف اضافه مکان وقتی است که میخواهیم بگوییم چیزی بالای چیز دیگر و در تماس با آن است. در واقع این حرف اضافه برای اشاره به قرار داشتن چیزی روی سطح چیزی دیگر به کار میرود. On end بی وقفه On foot با پای پیاده On sunday در روز یکشنبه […]
Talk more
Do more بیشتر انجام بده Think more بیشتر فکر کن Talk more بیشتر حرف بزن Sleep more بیشتر بخواب Have more بیشتر بخور
اسامی همیشه جمع در زبان انگلیسی
اشیای زیر از نظر تعداد مفرد می باشند ولی در گرامر انگلیسی جمع محسوب شده و با فعل جمع بکار می روند: glasses (عینک) pajamas (پیژامه) trousers (شلوار) jeans (شلوار جین) pants (شلوار) slacks (شلوار اسپرت) scissors (قیچی) nail clippers (ناخن گیر) pliers (انبردست) اگر بخواهیم بگوییم (یک شلوار جین) یا (یک عینک) از a […]
قواعد جمع بستن در زبان انگلیسی
اگر به آخر اسم s اضافه کنیم، تبدیل به جمع می شود: کتاب ها books →→→→ کتاب book کیف ها bags →→→→ کیف bag فندک ها lighters →→→→ فندک lighter اگر اسم مفرد با (Z – X – S – Sh – Ch) ختم شود، در جمع es می گیرد و به صورت سیلاب جداگانه […]
واژگان کاربردی(۹۵)
bet (past: bet, betted ; past participle: bet, betted) شرط (بندی)، موضوع شرط بندی، شرط بستن، نذر condition شرط، وضعیت، شایسته کردن، حالت، چگونگی، مقید کردن، شرط نمودن condition punt زدن توپ، توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن requirement نیاز، لازم، مقرره، دربایست، نیازمندی، تقاضا، احتیاج، الزام، ایجاب، التزام reservation ذخیره، رزرو […]
واژگان کاربردی(۹۴)
settled جمعیت دار، آباد، مقیم، مستقر، جای گیر، ثابت، آرام، صاف، معین، مقرر silent خموش، خاموش، ساکت، بیصدا، آرام، صامت، بیحرف sleepy خواب آلود slinky دزدکی، مخفی، خوش ژست slow آهسته، کند، تدریجی، کودن، تنبل، یواش، آهسته کردن یاشدن slow smooth سطح صاف، قسمت صاف هر چیز، هموار، نرم، روان، سلیس، بی تکان، بی مو، […]
کاربردهای مختلف حرف تعریف معین (the)
کاربردهای مختلف حرف تعریف معین (the) در پاره ای از عبارات و اصطلاحات؛ در آغاز … at the beginning در همان موقع … at the same time هنگام عصر… in the evening واقعیت را گفتن … to tell the truth روی هم … on the whole در پایان … at the end of از طرف […]
Friday, 10 January , 2025