بایگانی‌های لغات ضروری زبان - صفحه 7 از 25 - الفبای زبان
واژه «versatile» 05 خرداد 1403

واژه «versatile»

versatile=able to do many different things or to adjust to new conditions چندکاره چندمنظوره، چندکاربردی، همه فن حریف، زیرک، متحرک، روان، همه کاره، تطبیق پذیر He was a versatile guitarist, and recorded with many leading rock bands او یک گیتاریست همه فن حریف بود و با بسیاری از گروه های موسیقی پیشرو راک ضبط کرد […]

واژه «bravado» 05 خرداد 1403

واژه «bravado»

bravado=a swaggering show of courage شجاعت ظاهری لاف، اعتماد به نفس کاذب It was her first day in the classroom and she was almost shaking with fear, but with false bravado — she took a deep breath and turned to face her students   اولین روز او در کلاس بود و تقریباً از ترس می‌لرزید، […]

واژه خودسِتایی +۲ واژه دیگر 31 اردیبهشت 1403

واژه خودسِتایی +۲ واژه دیگر

hackles سیخ شدن موهای بدن(از ترس یا خطر) synonyms: dander choler anger irritability the dog continued to growl, its hackles raised سگ به غر زدن ادامه داد، موهای تنش سیخ شد lucent= softly bright or radiant تابناک، روشن و شفاف :synonyms aglow lambent luminous bright   the moon was lucent in the background ماه در […]

اصطلاح «cushy job» برای تنبل هاست؟ 30 اردیبهشت 1403

اصطلاح «cushy job» برای تنبل هاست؟

cushy job=A job that is easy یک اصطلاح اسلنگ به معنی: کار راحت / بی دغدغه و آسان cushy job or life is very easy and does not need much effort شغل یا زندگی دلپذیر بسیار آسان است و نیاز به تلاش زیادی ندارد خود واژه Cushy مد نظر ماست که به معنای بی درد […]

واژه «Phlegmatic»+ مترادف ها 30 اردیبهشت 1403

واژه «Phlegmatic»+ مترادف ها

phlegmatic=showing little emotion بی عرضه، بی تفاوت، شخص خونسرد وبی رگ، شخصیت بلغمی :synonyms for phlegmatic apathetic  impassive stoic and stolid He is also phlegmatic on the subject of his dealings with Hollywood او همچنین نسبت به موضوع برخوردش با هالیوود خیلی خونسرد است It’s almost unbelievably fitting that these supremely phlegmatic men live in […]

واژه «Defunct» +مترادف ها 30 اردیبهشت 1403

واژه «Defunct» +مترادف ها

defunct= inactive منسوخ شده/ منقرض شدن/ نخ نما شدن :Synonyms of defunct extinct vanished expired gone departed bygone obsolete done مثال ها: members of a now defunct communist organization اعضای یک سازمان کمونیستی که اکنون منحل شده است. wrote for a magazine that is now defunct  نوشتن برای مجله الان دیگه منسوخ شده است She […]

واژه «Careen» 29 اردیبهشت 1403

واژه «Careen»

careen =move headlong at high speed این واژه دو معنی دارد یک یبه معنای دیوانه وار رانندگی کردن/ با سرعت راندن/خارج از کنترل دیگری به معنای کشتی را روی ساحل به پهلو خواباندن یا کج کردن چیزی the train careened out of control قطار با سرعت زیادی که داشت از کنترل خارج شد High waves […]

واژه ای برای «وادار کردن/موظف بودن» 29 اردیبهشت 1403

واژه ای برای «وادار کردن/موظف بودن»

oblige=make someone legally or morally bound to an action or course of action مجبور کردن/ وادار ساختن اخلاقی یا قانونی/موظف بدون طبق قانون Her job obliges her to work overtime and on weekends شغل او او را مجبور می کند که اضافه کاری و در آخر هفته ها کار کند They asked for food and […]

واژه ای برای معانی «واژگونی/ زیر و رو شدن» 29 اردیبهشت 1403
?Titanic history/Why didn't she Capsize

واژه ای برای معانی «واژگونی/ زیر و رو شدن»

capsize=overturn accidentally این واژه به معنی واژگون/سرنگون/غرق شدن وسایل موتوری مثل ماشین و کشتی و غیره است. to capsize (verb) واژگون/ سرنگون/غرق کردن / زیرو رو کردن/نابود شدن نکته: to capsize به عنوان فعل هم می تواند با حرف اضافه و هم بدون حرف اضافه در جمله استفاده شود. مثالها:   ?do you know what […]

واژه «Banquet» به چه معناست؟ 29 اردیبهشت 1403

واژه «Banquet» به چه معناست؟

banquet=a ceremonial dinner party for many people ضیافت های بزرگ مثل عروسی و کنفرانس Banquet hall سالن ضیافت/ تالار ضیافت و مهمانی they held a banquet in his honour به افتخار او ضیافتی برپا کردند a lavish five-course banquet یک ضیافت مجلل پنج نفره the wedding banquet was lovely ضیافت عروسی دوست داشتنی بود   […]