نویسنده: شیدامهدوی/ دزد دریایی خوب: The Good Pirate -Not only was Longhands a young pirate boy, he was also the son of a pirate, the grandson of a pirate, and the great grandson of a pirate. Actually, he hadn’t yet stolen anything, nor attacked any ship; but his whole family were sure that he’d turn […]
نویسنده: شیدامهدوی/
دزد دریایی خوب: The Good Pirate
-Not only was Longhands a young pirate boy, he was also the son of a pirate, the grandson of a pirate, and the great grandson of a pirate. Actually, he hadn’t yet stolen anything, nor attacked any ship; but his whole family were sure that he’d turn out to be a first class pirate.
Even so, the idea of spending his life robbing people certainly didn’t appeal to young Longhands. He knew this because when he was a toddler, one of his cousins had pinched one of his favourite toys, which made Longhands really suffer.
While he was growing up, Longhands’ good nature meant that he worried terribly that some day his real pirate personality would suddenly emerge, and send him down the path of robbing, raiding, and pillaging. Every morning, when he woke up, he looked in the mirror to see if the horrible transformation had yet occurred. But every morning he had the same pleasant sort of face he had had the day before.
As time went on, it became obvious to everyone that Longhands wasn’t a pirate; but the family tradition was so long and so wonderfully infamous that no one was bold enough to come out and say it.
“It’s just that he’s a good pirate,” they would say. And they would have kept saying it even if Longhands had studied medicine and dedicated his life to caring for the sick. However, Longhands was still worried about turning into a pirate, and he continued consulting the mirror each morning.
One day, though, seeing that he was now an old man, and having seen his children and grandchildren – none of whom had become pirates – he realised that neither himself, nor anyone, was ever forced to be a pirate, whether from natural forces or from duty. Everyone could do whatever they chose with their lives!
And, having chosen his own life and his own path, Longhands felt deeply happy that he never chose to be a pirate
درازدست ،نه فقط یک دزد دریایی جوان بود، بلکه همچنین پسر یک دزد دریایی، نوه ی یک دزد دریایی و نتیجه ی یک دزد دریایی نیز بود. اما او هنوز هیچ سرقتي انجام نداده بود و به کشتی یا قایقی حمله نکرده بود. البته خانواده اش مطمئن بودند که او یک دزد دریایی درجه یک خواهد شد.
با وجود این، ایده ی سرقت اموال مردم برای گذران زندگی اصلا برای درازدست جوان دلچسب و مطلوب نبود. او این را می دانست زیرا زمانی که خردسال بود وقتی یکی از پسرعموهایش اسباب بازی محبوبش را برداشته بود، واقعا ناراحت شده بود.
او همان طور که رشد می کرد و بزرگ میشد، ماهیت و ذات خوبش نگران این بود که روزی شخصیت واقعی، یعنی دزد دریایی بودنش، ناگهان ظاهر شود و او را به مسیر دزدی و سرقت اموال مردم بکشاند. به همین دلیل هر روز صبح وقتی از خواب بیدار میشد، در آینه نگاه می کرد تا ببیند آیا این تغییر ماهیت وحشتناک صورت گرفته است یا نه. اما هر روز صبح دید هنوز همان چهره ی دلپذیر روز قبل را دارد.
با گذشت زمان، برای همه آشکار شد که درازدست دزد دریایی نیست. اما سنت خانوادگی آن ها به حدی طولانی و بدنام بود، که هیچ کدام از آن ها جرأت نداشت از خانه بیرون بیاید و چنین چیزی را اعتراف کند.
آن ها می گفتند: «بدون شک درازدست یک دزد دریایی است، ولی یک دزد دریایی خوب.» حتی اگر درازدست پزشکی خوانده و زندگی اش را وقف بیماران کرده بود، باز هم خانواده و فامیل می گفتند او یک دزد دریایی خوب است. اما درازدست همچنان نگران تبدیل شدن به دزد دریایی بود و هر روز صبح خود را در آینه مورد وارسی قرار می داد.
بعد از سال ها یک روز خودش را در آینه نگاه کرد و دید پیرمردی شده است و دید بچه ها و نوه هایش هیچ کدام دزد دریایی نشده اند و آن موقع بود که دریافت نه خودش ، نه هیچ کس دیگر مجبور نیست دزد دریایی شود و نیروهای طبیعی یا تعهد وظیفه نمی توانند برای او تعیین تکلیف کنند و هر کس قادر است خودش انتخاب کند در زندگی به چه آدمی تبدیل شود و چه شغلی برگزیند.
و درازدست که زندگی و مسیر خود را در زندگی خودش انتخاب کرده بود و هرگز نخواسته بود دزد دریایی شود، خود از صمیم قلب احساس شادی می کرد.
Sunday, 17 November , 2024